کد مطلب:225147 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:352

طبقات اجداد برامکه، پیوستن نسب مؤلف کتاب به آن
در طبقات الفقهاء و منهال الصافی و طبقات الشافعیین نسب برامكه را در ذیل نسب ابن خلكان بدین گونه رقم كرده است احمد بن محمد بن ابراهیم بن ابی بكر بن خلكان بن بارك بن عبدالله بن شأكل - بفتح كاف - بن حسین بن ملك بن جعفر بن یحیی بن خالد بن برمك بن جاماس بن مسناسو بن جاماس البرمكی الاربلی قاضی القضاة و صاحب نسب نامه مذكور در فهرست این اسامی مرقومه چنین می نگارد و سال سلطنت و امارت و وزارت و مدت عمر و محل ایالت ایشان را به این صورت می نویسد اسامی، مدت عمر، مدت حكمرانی، سنه هجریه، پایتخت، محل امارت، معاصرین.

اردوان شاه بن هرمز بن بانو

وی همان است كه مرقوم گردید نامش جاماسب و ملقب به اردوان شاه و مادرش بانوی بانوان بود و خسرو پرویز او را لقب برمك داده متولی تمام نوبهار آتشكده بلخ گردیده نود سال عمر كرد و مدت بیست سال در ممالك بلخ و كابل و فرغانه سند مكران حكمران بود و قلعه در گرد بلخ بركشید و مذهب یزدان پرستی را با طایفه از مردم عجم كه بر گرد او فراهم شدند رواج داد با برادرش خسروپرویز معاصر بود.

شاه خوران بن اردوان

نامش گشتاسب و ملقب به خورانشاه مدت عمرش شصت سال محل امارتش بلخ بود و چهارده سال فرمانفرمائی كرد و مذكور شد كه بهزاد بن هرمز به حضرت امیرالمؤمنین [1] با هدایا بفرستاد و آسوده بزیستند و جمعی از بزرگ زادگان عجم نزد او بوده با یزیدجرد بن شهریار معاصر بوده و در مدت روزگار خود برمك بود و در خلافت



[ صفحه 304]



خلیفه ثانی به همان حال خود باقی ماندند.

قباد بن خوران شاه

مدت عمرش شصت سال و چنان كه می نویسد می گوید مدت وزارت برمك چهل سال بود و در شام می گذرانید تا بعد از چهارده سال از دولت اسلام و ازین خبر چنان می رسد كه قباد مذكور را برمك می خواندند و در زمان سلاطین عجم تا چهارده سال بعد از اسلام برقرار بوده است.

یحیی بن قباد

هفتاد و هشت سال روزگار بر نهاده است و در شام می گذرانیده و پنجاه و چهار سال حكمرانی كرده است سال یكصد و سی و دوم هجری وفات نموده است كه آغاز بنی عباسیان باشد.

فضل بن یحیی

در شام بود و شصت و پنج سال عمر كرد و پنجاه و پنج سال به حكومت بگذرانیده و تا سال یكصد و هشتاد و هفتم زندگانی داشته است معلوم باد آنچه در اینجا از فهرست آن نسب نامه مسطور گردید با اكثر تواریخ مشهوره مطابق نیست و برخلاف آن مشهود گردیده است اما صاحب نسب نامه می نویسد اغلب این اخبار از تواریخ تركیه نقل شده است معذالك نمی توان مستند به آن شد اما چون این اسناد غالبا به مردم عجم است و حال آن معلوم نیست توقف لازم است.

[طبقه دوم]

طبقه ثانی اولاد امیر موسی هستند كه در شامات مدت یكصد و پنجاه سال حكمران بوده اند و ایشان هشت نفر بوده اند سلسله كه از وی جدا شده است دراخشید و آل ایوب است.

امیر موسی بن یحیی برمكی

می نویسد اول ایشان امیر موسی شصت و یك سال عمر كرد و سی و هفت سال به حكم



[ صفحه 305]



رانی بگذرانید و تا سال دویست و بیست و چهارم هجری در جهان بگذرانید و در شام روز خود را بشام رسانید.

طبقه سوم

عیسی بیكلویانند كه امیر عیسی بن ابوموسی دنبلی می باشد كه از سلطان ابویزید اذن ارشاد یافته بقلعه دنبل آمده و مدت عمر به تزكیه نفس پرداخته به مقام ولایت رسیده طایفه اكراد مطیع او شدند.

امیر عیسی بن امیر موسی

هفتاد و هشت سال در این سرای پرملال غدو بآصال كشانید و از این جمله سی و سه سال در شام به امارت بگذرانید و تا سال دویست و پنجاه و هفتم هجری در شام و بلخ و غیر هما بگذرانید.

امیر موسی ثانی

ملقب به اخشید گردید و پنجاه و هفت سال در این سراچه پرقیل و قال روز و شب برشمرد و از این جمله سی سال در شام و كردستان وزارت و عمارت نمود و تا سال دویست نود و شش هجری نبوی صلی الله علیه و آله برجای بود و با الراضی بالله خلیفه عباسی معاصر است.

امیر طغج شیخ احمد بن امیر موسی اخشیدی

پنجاه و سه سال عمر یافت بیست و نه سال در شام و كردستان به وزارت و امارت روزگار بر نهاد و تا سال سیصدو بیست و پنجم هجری باقی و با اوایل غزنویان معاصر بود.

اخشیدیه سه نفر

امیر سلیمان ثانی در تمام كردستانات امارت كرد هفتاد و پنج سال عمر كرده شصت و شش سال به حكومت بگذرانیده و در سال سیصد و هفتاد و پنجم هجری زندگانی داشته و با طغرل بیك معاصر بوده است.



[ صفحه 306]



امیر جعفر دوم ملقب به اخشید

در تمام كردستان و شام امارت داشت شصت و دو سال روزگار نهاد و از این جمله سی و هشت سال به امارت بگذرانید و در سال چهارصد و چهارده وفات كرد با الب ارسلان سلجوقی معاصر بود.

امیر یحیی كرد اخشیدی دنبلی

پنجاه و نه سال در این سراچه خدیعت فرجام صبح بشام آورد و سی و نه سال در كردستان و ارمن حكمران مرد و زن و تا سال چهارصد و هفتاد و هفت هجری زنده و با ملك شاه سلجوقی معاصر بود.

سلطان صلاح الدین كرد

شصت و چهار سال در این سرای ایرمان میهمان بود و ازین جمله سی و نه سال در ممالك شام و مصر نافذ فرمان و تا سال پانصد و پانزدهم پاینده و با سلطان سنجر سلجوقی هم عصر بود.

طبقه سوم شمسكیان لر هستند

ایشان پانزده تن بوده اند مدت ملك و امارت ایشان دویست و چهارده سال بوده است در تمامت ممالك آذربایجان و كردستان و ارمن و گرجستان و غیرها حكومت كرده اند.

امیر جعفر شمس الملك اخشیدی

شصت و پنج سال در این سرای سپنج دارای ایالت و گنج بوده و ازین جمله پنجاه و نه سال به حكومت بلاد مذكوره روز نهاده و تا سال پانصد و هفتاد و شش زنده و با چنگیزخان معاصر بوده است.

امیر محمد بن شمس الملك امیر جعفر

مدت عمرش را در این سرای كهن یكصد و چهارده سال نگاشته اند و ایام امارتش را در ارمن و كردستان یكصد سال دانسته اند و تا سنه ششصد و هفتاد و شش باقی



[ صفحه 307]



و با اوكتاقاآن معاصر است.

امیر احمد بیك

مدت پنجاه و دو سال در این ایرمان سرای زشت مآل روزگار نهاده و ازین جمله سی و نه سال در كردستان حكمران نساء و رجال و تا سال هفتصد زنده و با ارغون خان ارغنون را نوازنده بود.

امیر ابراهیم

مدت عمرش چهل و پنج سال زمان حكمرانیش در مملكت كردستان بیست سال و تا سال هفتصد و دهم هجری دارای پروبال و باغازان خان غزقان زندگانی را گرم می داشت.

امیر جمشید

پنجاه و دو سال در این دنیای نكوهیده منوال بپائید و ازین مقدار سی سال در كردستان و آذربایجان به امارت بگذرانید و تا سال هفتصد و بیستم بزیست و با ارپاخان معاصر بود.

امیر بهلول

مدت عمرش پنجاه و پنج سال زمان امارتش در كردستان و ارمن بیست و دو سال و هنگام رحلتش با سال هفتصد و چهل دوم هجری مطابق و با ایل جویتا خان معاصر بوده است:

در تاریخ عالم آرای عباسی می نویسد جمشید سلطان دنبلی در سوانح سنه 1014 در زمان سلطنت شاه عباس ماضی با امیر گونه خان قاجار بود و به میل خود محض غیرت و فتوت به جنگ سپاه روم برفت و در آخر كار شكست یافته دو نفر برادرش اسیر لشگر روم و خودش فراری شد. و نیز می نویسد حاجی بیك دنبلی را اسكندر پاشا حاكم وان در زمان شاه طهماسب صفوی در حدود سال نهصد و شصت و یكم هجری بكشت و حاجی بیك از منسوبان صفویه بود. و در تاریخ روضة الصفا مسطور است كه در آن سال كه شاه عباس ماضی مطابق نذری كه فرموده بود از شهر اصفهان



[ صفحه 308]



پیاده به زیارت آستان ملك پاسبان رضوی صلوات الله علیهم تشرف می جست به همه جهت از تمام بزرگان درگاه سه نفر مشقت این طی راه و رنج سفر را متحمل شدند و با شاهنشاه اسلام پناه اعلی الله درجاته خارهای مغیلان كعبه حقیقی ایمان را بر دل و جان خریدار و اجر هر دو جهان را خواستار آمدند و از آن جمله مهتر سلیمان دنبلی ركابدار باشی بود و در آن زمان فرسخ شرعی را دوازده هزار ذرع می دانستند.

اما راقم حروف گمان می نماید كه دوازده هزار ذراع است كه شش هزار ذرع باشد و الف ذراع از قلم كاتب ساقط شده است زیرا كه در هیچ عهدی مقدار فرسنگ را از نه هزار ذرع و دوازده قدم بیشتر ننوشته اند.

و نیز در این تاریخ می نویسد در سال یك هزار و دوازدهم هجری و فتح تبریز و محاربه با سپاه عثمانی حكومت مرند به جمشید سلطان دنبلی مفوض شد و در زمانی كه شاه عباس و امیر گونه خان قاجار با سپاه عثمانی محاربت داشتند و سپاه عثمانی به مرند آمدند جمشید سلطان دنبلی خدمات نمایان كرد اما از دشمن صرفه نبرد، و دو تن برادرش گرفتار دشمن شدند و در سال هزار و یكصد و شانزده محمد پاشا ولد زال پاشای رومی حكمران ارحبیش و عادل جوار دیار بكر كه بحدود قزل باشیه غارت برده بود بدست سلیمان سلطان دنبلی حاكم چوریس اسیر و به حضور شاه عباس حاضر شد و آخر كار به هلاك و دمار پیوست و این جمشید سلطان غیر از امیر جمشید سابق الذكر است و اغلب اسامی این اشخاص را كه در این فهرست یاد كرده در ذیل نسب نامه مشروحا نام برده است.

و از جعفر بن عیسی و موسی بن یحیی از تاریخ بنی عباس نام می برد و می گوید موسی بن یحیی جد جعفر بن عیسی بود. و حضرت صادق علیه السلام او را ارشاد فرمود و علم و عمل از بایزید یافت و بعد از آن می گوید هرمز كه اردوان لقب یافت برمك شد و بعد از او خوران شاه برمك بود و پس از وی هرمز ثانی كه زید لقب یافت برمك گشت و پس از وی قباد برمك گردید و می گوید در سال یكصد و هفتاد و دوم یحیی بحبس رشید جای كرد و سپاه یزدانیان به خروش آمدند رشید بترسید و او را



[ صفحه 309]



رها گردانید و موسی كه والی شام بود چون اخشیدیان بكیان می رسیدند اسباب اسقرار ایشان شد و او را پسری پدید شد كه عیسی نام داشت و بایزید بسطامی نام خود را كه طیفور بود بدو داد و این نام را مخفف كرده طغج اخشید گفتند و هم او را ناصر الدوله خواندند و پسر او موسی اخشید بود.

و می گویند چون موسی بن یحیی به قلعه دنبل رسید و بنائی سخت استوار بدید نسب خود را با قلعه بانان باز نمود و جملگی به اطاعتش درآمدند و چون نوبت موسی اخشید به پایان رسید احمد بجایش نشست.



احمد اخشید ز اقطاب بود

ز انكه نهم بور قبولش نمود



و می گوید لقب وی سیف الملك است و ای لقب را مكتفی خلیفه بدو داد و پسر وی سلیمان شاه مجتهد عصر و قطب زمان بود و دنبلیان گویند امام زمان صلوات الله علیه در حق ما دعای خیر فرموده است و نسبت این مطالب را به تاریخ بنی عباس و حبیب السیر و مجمع التواریخ و فتوحات مكی و تاریخ الفی و تاریخ تركی و جهان نمای تركی و حافظ ابرو می دهد.

و می گوید شیخ سلیمان بن ناصر الدوله در سال دویست و هفتادم وفات كرده است و آن وقت نسبت به دفتر رومیان می دهد و می گوید جعفر ثانی اخشید و از طرف راضی خلیفه سیف الدوله لقب یافت و یحیی ثانی پسر شیخ و دارای كشف و كرامات و مادرش دختر سنجر قاضی هرات بود و ناصر الدوله لقب یافت و چون صلاح الدین عیسی را بكفایت و رشد و ممتاز یافت بر دیگرانش برگزید و پسر وی جعفر شمس الملك لقب یافت و با بنی ایوب منسوب وبد و ایوبیان طایفه معروفی هستند.

و می گوید شمس الملك از اخشیدیان است و یحیی بن برمك جد او است و زر جعفر بدو منسوب است و نسب برمكیان به اردشیر بابكان می پیوندد و بعد از آنكه مردم اعراب استیلا یافتند و كیانیان و برمكیان پنهان شدند پس از وی پسرش امیر بیك نامدار شد و به خدمت راضی خلیفه آمد و طاهر لقب یافت و برای پدرش مقبره بسی عالی بنیان كرد و مسجد و حمام او در شهر خوی تا كنون باقی است و او مربای شیخ



[ صفحه 310]



شهاب الدین است و مقبره خودش در شام است و پس از وی پسرش احمد جای پدر گرفت و از خلیفه ملقب به صالح گشت، و هلاكوخان دختر شاهزاده جلال الدین را بدو داد، و پسرش ابراهیم ادهم ثانی و پسر عم شاه و هر دو بیك تخم و یك دوده اند و او را ادهم اخشید و برمك گویند و هر دو دارای لشگر و كشور بوده اند و نسب شیخ صفی به ایشان می رسد.

و پس از وی شاه جمشید و بعد از او پسرش شاه منصور بود و بعد از او محمود خان است كه شهری به نام خود بنیان كرد و پس از وی پیرولی جای پدر بگرفت و مدرسه و خانقاه آباد كرد و چون حاج بیك از مكه به شام آمد جای پدر مقام كرد و می گوید چون سلطان علی جای پدر یافت و القاب ایشان مختلف بود در دولت عجم همه برمك بودند و در زمان عرب اخشید بودند و در دولت روم بیك و پاشا بودند و در دولت ایران خان لقب یافتند و در اغلب بلاد آثار ایشان موجود است و شعراء نامدار و فضلای بزرگوار دارند و یك طایفه ایشان را به واسطه نسبت به شمس الملك شمسكیان خواندند و در فتنه اتراك در قلعه دنبل منزل گزیدند.

و عزالدین احمد كه ازین نسل است امیر تیمور را در سلماس میهمان كرد و خزاین تقدیم نمود و پس از وی بهلول حاكم رد و قبول شد و در بذل و جود تالی یحیی و ثانی جعفر بود و پسرش احمد مملكت گرجستان و ارمن را بگشود، و می گوید در تاریخ شاه طهماسب نوشته است كه نسبت اكراد به دنبلیان می رسد و شاه طهماسب خواهر خود را به قباد بداد و اولادش شاه علی بیك و شاه وردی بیك بود و محمد حسن شاه خواهر خود را به شاهوردی بیك بداد و علمشاه از وی بزاد و او را سلیمان خواند و بهروز خانش گفتند و نواب محمود خان دنبلی از همان دختر پدید آمد مادرش دختر حسن شاه و جدش علمشاه و آن نسل و ایل از وی قوی گشت.

و چون پسری خوب چهر از وی متولد شد و به نجم الدین ایوب شباهت داشت او را نیز ایوب خان نامیدند و سلسله ایوبیان بوجود او بزرگ آمدند و طهماسب شاه او را امارت سپاه و ولایت ارمن داد و ایوب خان كه داماد پیر بوداق خان بود مردی



[ صفحه 311]



زورمند و قوی پنجه بود چنان كه ایلچی از روم بیامد و كمانی سخت چله بیاورد و جز ایوب خان هیچ كس نتوانست آن چله را بكشد نوشته اند شاه طهماسب نگران بود كه از كثرت زورآوری خون بر شانه ایوب خان برجست لاجرم تن پوش كه بر تن داشت بر تن او بركشید.

و پسر او در خدمت شاه عباس دارای رتبتی عالی بود وپسر او علی ملقب به پیر بوداق خان شد كه نام جدش بود چهل سال به حكومت و جلالت بگذرانید و لشگر روم را درهم شكست و پس از وی مرتضی قلی خان در خدمت شاه عباس ثانی به وزارت منصوب شد و چون این جماعت از شام آمده بودند شاملو لقب یافتند و از ایشان هشت نفر برمك و از آن پس اخشید شدند و تا به امیر موسی دنبلیان برقرار بودند و پس از مرتضی قلی خان پسرش سلیمان خان بود كه او را شهباز خان گفتند و پس از وی پسرش مرتضی قلی خان ثانی جای و منزلت پدر گرفت و به دست نادر شاه افشار تباه شد و از وی پسرش احمد خان بماند و پس از وی پسرش امیر حسین خان پدید شد كه ازین پیش به مهمان شدن خاقان مغفور فتحعلی شاه و اشعار فتحعلی خان ملك الشعراء در آن میزبانی اشارت شد.

و در ذیل احوال یحیی برمكی وزیر هارون الرشید می نویسد او را چهار پسر بود فضل بن یحیی دارای تدبیر و فضیلت و جعفر صاحب بلاغت و زكاوت و محمد دارای عدالت و سخاوت و موسی صاحب رشادت و امارت بودند وزارت را به فضل دادند و جعفر را ندیم كردند و امور ممالك كردستان و شامات و عربستان را به موسی و مملكت كابلستان و بلخ و فرغانه و تركستان را به محمد تفویض كردند و متولی گری نوبهار كه برمك باشد لقب اجداد ایشان بود و اخشید لقب سلاطین فرغانه بود لاجرم محمد را به لقب اخشید ملقب ساختند و در حین غلبه اتراك محمد ثانی از آنجا مراجعت نمود و به طرف دارالخلافه بغداد آمد.

و می گوید از قرار نوشته جهان نمای تركی لقب اخشید را الراضی بالله خلیفه عباسی به امیر عیسی بن امیر موسی عنایت كرد و ایشان را دولت اخشیدیه خواندند



[ صفحه 312]



و مدت یكصد پنجاه سال این لقب و منصب در آن دودمان برقرار بود. تمامت مملكت مصر و یمن و حجاز و شام و دیار بكر در تحت تصرف ایشان بوده است و ابوالحسن احمد بن جعفر بن موسی بن یحیی بن خالد برمكی معروف بخجطه برمكی ندیم كه در تاریخ ابن خلكان مذكور است و شاعری ظریف بوده و در سال سیصد و بیست و ششم هجری در سن یكصد و دو سالگی وفات كرد از ذریه برامكه است.

و می گوید چون این جماعت شوكتی وافر و با دیالمه خویشی داشتند خلفای بنی عباس با ایشان بطریق اعزاز و احترام رفتار می كردند بالجمله صاحب نسب نامه اسامی اكثر این امرا و سلاطین و حالات ایشان و كمالات صوریه و معنویه و عرفانیه و ارشادیه و فتوحات و ابنیه و آثار و توالیف و تصانیف ایشان و جنگ با جماعت فرنگیها و مسلمان كردن جمعی كثیر و طبقات و القاب و شئونات ایشان را با مدت امارت و ایالت و ریاست و وزارت و حكومت ایشان را یاد كرده می گوید امیر ولی بن امیر محمود خان بن شاه صفور كرد اخشیدی شهر خوی را كه از پیشین روزگار اجدادش آباد كرده مكرر تعمیر نمودند در میان كردستانات از حیثیت دین و مذهب نفاق بسیار شد اكثر شهرستانیها به كوه پناه بردند از قدیم الایام فریدون همیشه در كردستانات سلطنت می نمود. كرد بمعنی دلیر و شجاع است چنانكه: فریدون كرد، جمشید كرد، منوچهر كرد، رستم كرد، زال كرد، می خواندند پادشاه بادیه عرب و دشت قپچان و كردستانات بوده و راهی سخت دارد كه برای عبور لشگر از آن كوهستانها ممكن نیست قلعه های سخت دارد و طریق را مسدود نمودند.

امیر ولی مزبور ایل دشتی را از كوه بزیر آورده در دهات بندخوی سكنا داده و با تركان از در دوستی برآمد و مدارس و مساجد و تكایا آباد كرده و احداث شهر و پل نموده از شهروان تا شهر خوی راهی باریك از سنگ تراشیده و در شش موضع كاروان سرا ساخته اكنون نیز بنام آن امیر مرسوم است پنجاه و پنجسال عمر كرده بیست و دو سال مشغول تعمیرات بود در سنه هشتصد و سی و دوم وفات كرده در مقبره خود مدفون و هم اكنون مزارش محل استجابت دعوات است شبهای جمعه



[ صفحه 313]



قربانی آوردند و چراغ برافروزند.

و پس از وی پسرش امیر حاجی بیك خان رئیس ایل جلیل شد و خزاین و دفاین و مواشی را در قلعه دنبل و قلعه لار و حصن كیقباد و قلعه پرو گذاشته بیشتر اوقات در آن قلاع حصینه گردش می كرد و قبرش در قلل جبال ما بین چالدان و شهر محمودی است آن كوه نیز به اسم آن امیر مشهور است از گنبد و بارگاه و عمارت آنجا آثاری بیادگار مانده است ایلات دنبلی در تابستان به آن كوهستان می روند و به اسم امیر حاجی بیك نامیده می شوند.

می گوید: حسن آذری صد باب در علم اسطرلاب را بنام وی نوشته است و پس از وی پسرش امیر سلطان علی و بعد از او امیر نظر علی والی عظیم الشأن كردستان و تمامت قبایل مذكور شد و سلاطین آل عثمان با وی مماشات می كردند و مدت العمر به ریاضت و عبادت بگذرانید ملك موروثی اجدادش را بتصرف درآورد در چهل سالگی بمرض خناق درگذشت و در قله كوهی كه بلندترین كوهستان آذربایجان است مدفون شد آثار صحن و گنبد باقی است ایلات دنبلی در فصل تابستان به آن كوهستان می روند و خیرات می كنند و احسان می ورزند و آن كوه مشهور است به امیر نظر.

و می نویسد امیر احمد ملقب به عزالدین كرد اخشیدی از سلاطین پرویان و با امیر تیمور گوركان معاصر و تمامت كردستان و شام و آذربایجان و ارمن در تصرف وی و متصرف خزاین اجدادش و در طریقت شیخی كامل بوده دیوان خواجه حافظ شیرازی علیه الرحمه را به زبان كردی بمخمس درآورده قلعه در جبال حكاری بر نمونه كارهای پیشینیان و مقبره از بهر خود بساخته در سفر اول امیر تیمور به ایران در شهر سلماس آمده امیر را با تمامت لشكر میهمان كرد در خدمت امیر تیمور تحف شاهانه تقدیم كرد لشگرش را به احسان و اكرام خرسند گردانیده است.

چون امیر تیمور نوبت دوم بمملكت ایران می آید وی در ممالك لرستان به پیشگاه آن پادشاه حاضر می شود تا فتنه لشگر مغول را از ولایت خود بگرداند.





[ صفحه 314]



امیر تیمور به طمع خزاین و دفاین ایشان بدیار بكر و موصل رهسپار گشته امیر احمد را گرفته محبوس می نماید و می گوید شیخی بیك را كه از جانب شما در قلعه همت و حصن لار كیقباد می باشد و كوتوال آنجاست بفرمای تا بیاید امیر احمد پوشیده بلشگر اكراد اخبار می كند كه شب هنگام به اردوی امیر تیمور ریخته ملك عزالدین را از زندان بیرون آورده ایشان را محاصره نمایند امیر تیمور این خبر را استماع كرده از كار خود پشیمان گشته توقف دیار بكر را مناسب حال حالیه نمی داند و جمعی از لشگرش در عرض راه تلف می شوند و بقلعه وان آمده منصرف می شود لكن هر چند سعی می كنند بدیوار قلعه لطمه فرود آورند نمی توانند و چنانكه اشارت شد این قلعه را ضحاك تازی بنیان كرده است.

و می نویسد طبقه چهارم از برمكیان دولت اخشیدیه مشهور به شمسكیان لو و پرویان دنبلیان امیرانلو بودند چه اجداد ایشان بعد از آنكه به دیار بكر آمدند به قلعه پروذین آذر جای گرفتند و به سلاطین پرویان مشهور شدند و در ارمن و آذربایجان حكمرانی داشتند می گوید این جماعت بعد از امیر عزالدین به امرای اكراد دنبلی مشهور شدند تا موجب افتخار ایشان گردد كه به چنین طایفه نجیب و دودمانی قدیم كه در قلعه دنبل كه بهترین اماكن عالم است جای داشته اند، یكی از شعرای آنان امیر موسی دنبلی وقایع این دودمان را به تفصیل یاد كرده است و این شعر از جمله ابیات اوست:



در گلشن وجود بهر جا كه نوگلی است

مدحت سرای خان گزینان دنبلی است



و برای هر یك سلسله كه تغییری روی داده به اسمی موسوم شده است و القاب مختلفه مثل شیخ و امیر و ملك و بیك و خان و دیگر القاب یافته اند در این ازمنه اخیره دوازده نفر از امرای دنبلیان پشت در پشت به جای پدران و شیوه نیاكان در كردستان و آذربایجان و بعضی از زمین ارمنستان حكمران بودند و منصب سرداری و سپهداری و والی گری داشته اند از قرار تاریخ شاه اسماعیل صفوی و شاه طهماسب و شاه عباس و شرف نامه و خلد برین و تاریخ الفی و جهان نمای تركی و فتوحات مكی و مفاتیح ملاحسین میبدی سیصد و پنجاه و دو سال به این سمت روزگار بگذرانیده اند و از این



[ صفحه 315]



دودمان بسی سلسله ها جدا گردیده در اطراف ایران و روم می باشند و در میان ایشان ارباب كمال و معرفت و جاه و حشمت همیشه زینت بخش دودمان بوده اند.

اول امیر بهلول ملقب به امیر قلیج كه خواهر حسن پادشاه علمشاه خاتون را در نكاح پسرش امیرشاه وردی بیك درآورده و بیك زادهای علمشاه بیگلو در میان طایفه دنبلی مشهورند و بواسطه انتساب با صفویه چند هزار خانه وار ایشان را سید نامیده از مسلمانان خمس می گیرند. امیر قلیج به نیروی خود امور حسن پادشاه را منظم می داشته این طایفه هیچوقت از حد خودشان تجاوز نكرده اند چه در آغاز دولت اخشیدیه جز مرارت چیزی نیافتند لاجرم در میان خود لغت نامه مرقوم و مضبوط نمودند كه پیرامون امر سلطنت نگردند.

دوم امیر شاهوردی بیك است و او را شاه علی بیك و شاهوردی خان هم گفته اند و نام اصلی او امیر رستم بوده و شاهوردی لقب یافته و خواهرزاده حسن شاه است و این شاهوردی بیك با چند نفر از جوانان دنبلی در رودخانه داغستان غرق شدند و جنازه او را در مقبره شیخ صفی اردبیلی نقل كردند و این واقعه در سال نهصد و بیستم روی داده است و شاهوردی بیك به اتفاق حسن شاه به تبریز و آن صفحات تاخته شر سلطان روم را از طایفه آق قوینلو بگردانید و مالك تمامت خزاین و آلات حرب آن جماعت گردید، و این محل هنوز مرسوم بشاهوردی سلطان چاپان است.

سوم امیر سلیمان خان است كه اسم اصلی او امیر بهروز است و در بعضی تواریخ سلیمان سلطان نوشته اند چه لقب سلطانی در آن زمان بزرگ بوده است و مملكت گیلان و سلطانیه در حكومت وی بوده است و شاه اسماعیل ماضی در ذیل فرمانی كه صادر كرده و در نسب نامه مذكور است شجره خلافت خلفاء عظام سلیمان خلیفه دنبلی را اذن ارشاد داده و خلیفة الخلفاء فرموده و در این فرمان بنام بعضی امرای دنبلی و قدمت و عظمت ایشان اشارت رفته است و خدمات امیر سلیمان خلیفه را كه در وقعه روم نموده و اسباب سلطنت شاه اسماعیل را فراهم كرده است صاحب نسب نامه شرح می دهد و می گوید در اثنای همان احوال در سال نهصد و نود و پنجم



[ صفحه 316]



بمرد و در بلوك سلیمان سرای كه مقبره خودش قرار داده بود مدفون شد و سالی فراوان روزگار شمرد و از وی یك پسر به یادگار بماند. و می نویسد.

چهارم امیر كنعان بیك بن سلیمان خلیفه بود و او در جوانی وفات نموده فرزند صغیرش ایوب خان كه امیر پنجم این دودمان است در سرای شاه طهماسب تربیت می شد و كردستان و قدری از ارمن در حكومت وی بود و ازین پیش بزورمندی و كمان كشی و جلالت مقام وی و دامادی او بدوشیزه پیر بوداق خان اشارت رفت وی در تمامت عمر خود در سرداری و حكمرانی روزگار بر سپرد و با ایل خود به لشگر روم حمله برد و صاحب خط و ربط بود و در بلوك خودش قلعه از سنگ بر گونه قلاع مردم فرس بپای آورد و مسجدی عظیم بساخت و مقبره از بهر خود در همان مسجد برآورد و موقوفات مقرر ساخت و بیك زادگان ایوب خانی از نسل وی هستند و سلسله عظیمی شده اند شاطر سلیمان پسر علی شاطر ایوب خان بوده چه در طایفه دنبلی رسم است كه بزرگان هر طایفه در درب امیر خودشان شغل و منصبی داشته باشند مثل شمشیر داری - امیر آخوری - قولر آقاسی - ایشیك آقاسی - فراش باشی - شاطر باشی.

بالجمله این امیر كبیر در سال یك هزار و هفتم به اجل طبیعی درگذشت و در مقبره خود مدفون گشت و از وی ملك و موقوفات بسیار بماند.

ششم امیر شاه بنده خان بن ایوب خان است كه سردار كل سپاه شاه عباس ماضی بوده است و مادرش دختر پیر بوداق خان بوده است و پیر بوداق خان را جز این دختر فرزند دیگری نبوده است لاجرم وی را به پسرش برداشته شود شاه عباس نیز او را به پسری پیر بوداق خان بداد از این روی او را پسر پیر بوداق خان می خواندند می گوید در وقف نامه املاك همدان و كنگاور مرقوم است كه وی را به پسری قبول كرد و این املاك را وقف اولاد او نمود.

و چون شاه عباس آثار رشد و كفایت در ناصیه امیر شاه بنده مشاهدت می نمود و او را سردار كل سپاه فرمود و نیز طایفه اتراك پیر پاك را به ریاست او گذاشت و او را در



[ صفحه 317]



بیگلربیكی ساخت و دو طایفه كرد و ترك را مخلوط بهم گردانیده ایشان را كرد آقاسی و ترك آقاسی قرار داده یمین و یسار سلام پیشگاه سلطنت را به ایشان گذاشت و شاه عباس او را به فتح گرجستان و داغستان بفرستاد و بعد از آنكه مفتوح گردانید در یكی از قلاع تیری بدو رسیده شهید شد و مرده اش را بگورستان نیاكانش در خاك سپردند و از وی پسری سه ساله كه علی خان نام داشت در پهنه روزگار به یادگار بماند شغل و عمل پدرش را بدو گذاشتند و مقرر داشتند كه تا بحد بلوغ و رشد نرسیده است بزرگان طایفه و ریش سفیدان قوم مشغول نظم مهام باشند.

شاه بنده خان بعد از بیست و پنج سال زندگانی و دوازده سال حكمرانی در دین جهان فانی شهید گردیده بسرای جاودانی شتافت اولاد او را در میان طایفه دنبلی شاه بنده خانلو می نامند و شاه بنده خان شهید برادری داشته كه ایوب خان نام او بوده است و در میان آن دودمان قاعده چنان است كه یك برادر به سرداری و دیگری در میان ایل به حكمرانی می گذرانیده است در زمان سلطنت شاه صفی فتح قلعه ایروان را متعهد شده با دوازده هزار تن لشگر دنبلی بدانجا یورش برده نردبان بر قلعه نهاده نخست مردی كه بر فراز قلعه برآمد ایوب خان بود و در سال یك هزار و هفتاد و پنجم هجری بدرود روان و این جهان ایرمان را گفته بجهان جاویدان خیمه كشید.

هفتم امیر علی خان پسر شاه بنده خان است كه بنام او اشارت رفت و او را پیر بوداق خان لقب دادند تمامت آذربایجان را به علاوه ملك موروثی او به پاس خدماتی كه از وی در جنگ روم نمایان شد بدو دادند وی پیر بوداق خان ثانی است و در خدمات نوبت ثانی و شكست دادن لشگر روم لقب صفی لقیخان یافت و نیز ولایت گرجستان و ارمن و سپهداری كل و بیگلربیگی گری آذربایجان و علاماتی كه در خور سلاطین است بدو عنایت شد.

هشتم مرتضی قلیخان پسر علیخان است در میان عرفای صوفیه چراغ صوفی لقب یافت در زمان حیات پدرش در اصفهان داخل امرا بوده تحصیل معارف كرده است و لله باشی شاه عباس ثانی بوده است و بعد از پدرش بهمان مناصب و مشاغل اشتغال داشت و به سفارت



[ صفحه 318]



روم رفت و در خراسان و بلوك خوی تعمیر گنبد مبارك عسكریین علیهماالسلام آثار بدیعه گذاشت و در هنگام تاخت و تاز روم و اضطرار پادشاه ایران لشگرها كشید و خدمتها نمود و در سال هزار و یكصد و چهل و چهار در هنگام مراجعت از محاصره بغداد بدیگر سرای تحویل داد و در سامره در مقبره برامكه مدفون شد.

نهم امیر شهباز خان است بعد از وفات پدرش امیر مرتضی قلیخان در میان طایفه حكمران بود چون مملكت ایران و سلطنت صفویه را پریشان دید عزلت گزید ایلات را بكوهپایه ها و پاره قلاع استوار انتقال داده اولاد همان شاطر سلیمان كه شاطر شاه بنده خان بوده و بواسطه همین انتساب خود را از آن ایل می خواند بپایه امیر الامرائی رسید فتحعلی خان نبیره شاطر سلیمان در روزگار شاه سلطان حسین در شمار امراء بوده است لكن كار او بجائی پیوسته نشد و حیات و مكیدتش كارگر نیفتاد و از وی خیانتها بخانواده دنبلیان نمایان شد وآخر الامر بسزای خود رسید.

یازدهم امیر مرتضی قلیخان پسر شهباز خان است این امیر رشید از نوادر روزگار بود و در فنون معماری و نجوم و خط خوش امتیاز داشت و نادرشاه افشار او را فریب داده بیاورد و بقتل رسانید و بعد از آن پشیمان شد.

دوازدهم امیر حسین خان است كه از این پیش بپاره ی حالات او اشارت شد و از اشعار مرحوم فتحعلی خان ملك الشعرا اعلی الله مقامها مسطور گردید.

و دیگر می نویسد امیر غیاث بیك كه در زمان حكمرانی برادرش سردار لشگر بوده چهار هزار سوار از كدخدازادگان دنبلی را برداشته در خدمت شاه عباس خدمات نمایان كرده شاه فرمود هر چه می خواهی بخواه عرض كرد پادشاه جهان پاره نانی بعنایت فرماید كه دیگر صدای جنگ بگوشم نرسد آن پادشاه كریم تیولات بسیار و ضرابخانه كاشان را باو بداد و ایشان در كاشان بگذراندنید و اینك از اولاد آن امیر در كاشان سلسله ی بزرگی شده اند و بالجمله اهل هنر و كمال هستند و فتحعلی خان ملك الشعراء كاشانی نتیجه همان امیر غیاث بیك است كه در تألیفات خود بیان كرده است كه از ترس برادرش و از بیم مخالفت بزرگان دنبلی كه بولایت خود برود



[ صفحه 319]



اولاد شاه سلیمان در كاشان و اولاد شاطر سلیمان در اصفهان بوده اند رحیم خان نامی از اولاد شاطر در میان این دو برادر فساد می كرد و پوشیده برادرش را زهر بداد.

و بعد از امیر غیاث بیك پسرش شریف بیك صاحب همان تیولات شد پس از وی پسرش آقا محمد و بعد از آقا محمد پسرش مرحوم فتحعلی خان ملك الشعراء و آن مرحوم را دو پسر بود محمد حسین خان ملك الشعراء و محمد قاسم خان كه بزرگترین ادبای عصر خود بود و فتحعلی خان را دو دختر بود كه یكی والده مادر این بنده راقم حروف و زوجه ی مرحوم میرزا حسن خان ناطق برادرزاده فتحعلی خان ملك الشعراء و دیگر زوجه ی مرحوم میرزا موسی نایب رشتی بود و از وی سه دختر پدید شد كه در جای خود مذكور می شوند.

و محمد حسین خان ملك الشعراء سه پسر داشت یكی مرحوم محمود خان ملك الشعراء كه درعصر خود در فنون فضایل بی نظیر بود و دیگر مرحوم میرزا محمد خان ندیم باشی كه از آن مرحوم تا این تاریخ سه پسر و نتایج باقی است و محمود خان ملك الشعراء دارای پسرها و دخترها هستند و نتایج دارند و همه دارای علم و كمال هستند و جناب علیخان ملك الشعراء كه امروز ارشد فرزندان هستند دارای كمالات عدیده و نقاشی ممتاز هستند بالجمله این سلسله شریفه جمعی كثیر و دارای كمالات و فضایل می باشند و بهمان جهت كه امیر غیاث بیك جد اعلای ایشان در كاشان دارای ضرابخانه بوده این طایفه را ضرابی گویند و بهمان اسم باقی هستند و این شعر را از مرحوم مبرور محمود خان ملك الشعراء شنیدم كه از مرحوم آقا محمد بن امیر فاضل بیك پدر مرحوم فتحعلی خان ملك الشعراء قرائت فرموده.



بر آن مرد درمانده باید گریست

كه دخلش بود نوزده خرج بیست



بالجمله در این نسب نامه اسامی جمعی دیگر از امرای دنبلی را كه در این عصر اخیر بوده اند مذكور می دارد. در تاریخ قاجاریه مرقوم است كه در سال یك هزار یكصد و هفتاد و دوم هجری كه محمد حسن خان قاجار قوینلو بجانب آذربایجان حركت كرد و ارومی را مسخر ساخت و با آزاد خان افغان محاربت ورزید شهباز خان دنبلی



[ صفحه 320]



كه از اعاظم امرای آذربایجان و سرداران معظم آزادخان بود چون از گزند آزاد خان اطمینان نداشت و با محمد حسن پیوندی پنهانی داشت از اردوی آزادخان روی برتافت و بمحمد حسن خان پیوست و بهمین علت لشگر آزادخان درهم شكست و بعد از مراجعت محمد حسن خان بملازمت ركاب اختصاص یافت.

و نیز در اوایل سلطنت آقا محمد خان قاجار و متابعت اهل آذربایجان مسطور است كه: شهر خوی در دست امرای دنبلیه بود و حسینقلی خان مشهور بحسین خان دنبلی بیگلربیگی خوی با قدم صدق و ارادت پیش آمد و اظهار متابعت نمود و آقا محمد خان نظر بقدمت خدمت او ولایات اردبیل و تبریز را ضمیمه ملك موروثی او گردانیده بدو تفویض و او را بحكومت تبریز فرستاد و این همان حسین خان است كه خاقان مغفور فتحعلی شاه را چنانكه مسطور شد میهمان نمود و در ذیل وقایع حركت فتحعلی شاه به آذربایجان می نویسد صادق خان شقاقی جعفر قلیخان دنبلی را فریب داده و جعفر قلیخان از جانب شهریار تا جدار بیگلربیگی كل آذربایجان شده بود و با او به سركشی درآمد.

و حسین خان بن احمد خان دنبلی كه بسعایت برادر كوچكترش همین جعفر قلیخان از حكومت خوی معزول و در تهران محبوسا می زیست در این اوقات كه نفاق جعفر قلیخان دنبلی معروض و امیركبیر اعتضادالدوله سلیمان خان قاجار به سرداری آذربایجان منسوب شد حسینقلی خان مشهور به حسین خان مذكور نیز مرخص و مخلع و به حكومت بلده خوی مأمور و تبریز و قراجه داغ را بر ولایت او بیفزود و جعفر قلی خان با جماعتی از ایلات دنبلی به ولایت بایزید و سرحدات روم برفت و حسین خان در مراكز حكومت خود استقلال تمام حاصل نمود.

می نویسد در این ایام كه اردوی پادشاه قاجار بجانب خوی مرحله سپار بود این امیر بی نظیر بقدم ارادت بشتافت و ركاب پادشاه ببوسید و در باغ دلگشای خوی كه بسی دلگشا و فرح بخش است پادشاه قاجار منزل كرد و امیر حسین خان خدمات نیكو بجای آورد و چندین هزار تومان از نقد و جنس و غرایب نفایس و بافته های



[ صفحه 321]



روم و فرنگ و چندین قطار اشتر و استر تقدیم كرد دقیقه ای از دقایق بذل و مهمان داری و عطوفت نسبت به امرا و اعاظم ملتزمین ركاب فروگذاشت ننمود و جملگی را خرسند نمود. می نویسد در آن مهمانی سه هزار تن در ركاب شهریار قاجار حاضر بودند و چون از این مهمانی شاهانه بپرداخت بخلوت خاص مفتخر شد و این میهمانی یكی از ضیافتهای نامدار روزگار است و پس از چندی جعفر قلی خان سپاهی بساخت و به حرب برادرش حسین خان بشتافت و دلیری ها ظاهر ساخت و آخر الامر فرار كرد و پسرش احمد خان در قلعه كه داشت متحصن گشت و حسین خان بنظم بلاد خود و امور بیگلربیگی مشغول شد و محمود خان دنبلی را از جانب خود بایالت تبریز بفرستاد و پس از اندك مدتی وفات نمود.

برادرش كهترش جعفر قلیخان دنبلی كه این وقت در بلاد هكاری فراری بود چون خبر فوت برادر اكبر حسین خان بیگلربیگی خوی و تبریزی و مرند را بشنید فرصت غنیمت یافته با گروهی از گردان اكراد به خوی بتاخت و عریضه به پیشگاه فتحعلی شاه قاجار تقدیم و اظهار اطاعت و خضوع بسیار كرده جمعی را نیز بشفاعت برانگیخت فتحعلی شاه او را به حكومت موروثی منصوب فرموده پسرش احمد خان را كه فرزند ارشد او و معروف به بیوك خان بود بگروگان بطهران بخواست او نیز احمد خان را به اتفاق شیخ الاسلام خوی آقا ابراهیم خوئی كه از اجله عرفا و علما بود بفرستاد.

خاقان خردمند از ناصیه حال وی بدانست كه پدرش را حالت نفاق در كار است نایب السلطنه شاهزاه عباس میرزا را باتابكی اعتضاد الدوله سلیمان خان قاجار با دوازده هزار سوار به آذربایجان روان و مقرر فرمود كه محمود خان دنبلی را كه در تبریز با تمكن و عدتی وافر است برداشته بخوی روند هر گاه جعفر قلیخان در آمدن بحضور تهاونی ورزد او را از خوی بیرون و محمود خان را در جای او متمكن گردانند و چون نایب السلطنه مسامحه او را بدید بجانب او حركت فرمود جعفر قلی خان برادر خود كاظم بیك را بكوتوالی قلعه خوی مأمور و اموال نفیس خود را با جماعتی از



[ صفحه 322]



ابطال رجال در حصار هودر كه قلعه متین آن دیار است محفوظ داشت و این كاظم بیك مؤلف همین رساله نسب نامه مزبوره است كه مذكور شد.

بالجمله جعفر قلیخان پس از یكماه مدت پانزده هزار مرد لشگری فراهم كرده جمعی از مردمش اسیر و دستگیر و خودش بجانب قتوره و ركاسی فرار كرد و امیرزاده محمود خان دنبلی بحكومت خوی منصوب شد و جعفر قلی خان آخر الامر بجانب اكراد یزیدی فرار كرد و محمود خان نواده شهباز خان دنبلی چنانكه مرقوم شد بیگلربیگی سلماس و خوی گشت و مورد عواطف پادشاه قاجار شد، عندلیب كاشانی ملك الشعراء ثانی مرحوم محمد حسین خان ملك الشعراء پسر مرحوم فتحعلی خان ملك الشعراء كه پس از آنكه پدرش ملك الشعراء در سال یكهزار و دویست و سی و هشتم هجری در دارالخلافه تهران وفات نمود از طرف خاقان مغفور فتحعلی شاه قاجار اعلی الله مقامه بمقام ومنصب و لقب جلیل ملك الشعراء ملقب و در حدود سال یكهزار و دویست و شصت و هفتم بدیگر جهان رهسپار گشت قصیده در مدح همین محمودخان سروده كه از آن جمله است:



بهشت نیكوئی محمود خان آن نخبه ی دانش

كه از نیكو خصالش نام نیكوتر جمالستی



چو او بارد سه مار یك دهانش دو زبان اژدر

ز طبع او بكیهان گنجهای شایگانستی



جناب امیر اصلان خان نیر همایون پسر مرحوم شیرعلیخان پسر مرحوم امیر ارسلان خان پسر مرحوم احمد خان كه بانی گنبد و صحن و سرای مبارك عسگریین بودند در این اوقات از رجال محترم خلوت پادشاهی و خوش محاوره و خردمند هستند پسران ایشان امیرارسلان خان ناصر همایون و دیگر سیاوش خان و دیگر اسدالله خان و دیگر نصرةالله خان هستند والده امیراصلان خان نیر همایون صبیه شاهزاده حسینعلی میرزا فرمان فرمای فارس پسر خاقان خلد آشیان است و آقای امیر اصلان خان كه در این روز دوشنبه سلخ شهر صفر المظفر 1338 در بنده منزل تشریف دارند مؤلف این رساله را حاجی تیمور آقای دنبلی پسر امیر اصلان خان جد ایشان دانستند.

و نیز در ذیل مخالفت سرحد داران آذربایجان و حركت عباس میرزا نایب السلطنه



[ صفحه 323]



و فتح پتراق و آق سرای و بایزید و غیرها كه در سنه یكهزار و دویست و سی و ششم هجری اتفاق افتاد می نویسد.

علی الصباح حضرت نایب السلطنه فوج بهادران و یوسف خان گرجی را به سرداری امیر اصلان خان دنبلی بر سر قلعه آق سرای بفرستاد و ایشان برفتند و آن قلعه رصین را بجنگ و جوش مسخر ساختند معلوم باد این یوسف خان گرجی همان یوسف خان است كه در دولت ایران سپهدار و كثیر الاقتدار و الاعتبار شد فتحعلی خان ملك الشعراء متخلص بصبا در حق وی گوید:



صبا برو بفرنگ و بگو كه یوسف گرجی

شكست رونق بازار حسن استرجی



و این استرجی یكی از مأمورین دولت فرنگ است كه به ایران آمد و روئی پسندیده و موئی زدوده و قامتی دلفریب و زنخدانی چون نار و سیب داشت اما یوسف خان گرجی را آن تلعلع روی و تشعشع موی و رونق دیدار و نرمی گفتار و خرام رفتار و نظام كردار بود كه به نیروی سپهداری بهای تمام دلربایان عالم را ببرد و ابروی كمان و ناوك مژگان و سهام غمزه و سنان عشوه ی ایشان را بچیزی نشمرد، در زمان خاقان مغفور سپهدار لشگر بود پس از وی پسرش مرحوم غلامحسین خان سپهدار بجای پدر بنشست و سپهدار لشگر عراق گشت و بمصاهرت خاقان ایران نامدار شد و از آن پس كه بسن شیخوخت رسید در سلك وزرای دار الشورای دولت وزارت عدلیه اعظم و غیرها برخوردار بود.

در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه سعید اعلی الله مقامه بجنان جاوید خرامید و پسرش محمود خان به آن لقب مفتخر شد لكن پسهداری بی سپاه بود مرحوم حاجی رضا قلیخان برادر مرحوم غلامحسین سپهدار بقدس و تقوی ممتاز و مجاور عتبات عالیات بود گاهی به طهران می آمد و مراجعت می نمود پسرش محمد تقی خان در شمار خوانین و گاهی بحكومت می رفت دخترش زوجه مرحوم حاجی نصرالله میرزا ابن مرحوم حاجی سیف الدولة بن علیخان ظل السلطان بن فتحعلی شاه قاجار و از آن مرحوم دارای بنین و بنات و هم اكنون در همسایگی این بنده در قید حیات و از زنهای عفیفه



[ صفحه 324]



محترمه دارای پسرهای لایق فاضل است.

و شرح حال سپهدارهای ایران از طایفه گرجی در تواریخ دول مضبوط است بعد از اینكه این لقب محترم در حال اضمحلال شد حال اقبال یافت و حضرت بلند آیت گردون رفعت ذیشوكت آیت یزدانی مؤید بتأیید آسمانی فاتح البلاد و الامصار اعجوبة الازمنة و الاعصار محمد ولیخان نصر السلطنه تنكابنی ولد مرحوم حبیب الله خان ساعد الدوله سردار كه از اعاظم امرا و وزرا و رؤسا و نجبا و قدمای دولت ایران و پدر در پدر در شمار اعزه و اركان بودند و در حقیقت در این عصر بانی سلطنت مشروطه و مخرب سلطنت مطلقه مستبده شد چنانكه شرح این مختصر در تواریخ دولت مذكور می شود ملقب بسپهدار گردید و پس از چندی كه در آشوب مملكت طبرستان و استرآباد و تاخت و تاز و فتنه جماعت تركمان خدمات بسی عمده ظاهر ساخت و چنان دشمن قوی چنگال را درهم شكست و قلوب اهالی مملكت را خشنود فرمود به لقب سپهدار اعظم كه لقبی بس محترم و مفخم است ملقب گشت و هم اكنون در دارالخلافه تهران و مقام مملكت ایران ملجاء و پناه ملك و سپاه و نگاهبان تخت و كلاه سپهسالار بزرگ تمام لشگر و رئیس وزرا و امرای تمام كشور است همواره با روئی گشاده و خوئی آزاده و دستی بخشنده و كفی ریزنده و طبعی جواد با افراد عباد ملاقات و در تمام قوانین اساسیه دولتیه و محافظت مملكت جاوید آیت طی مقالات می فرماید خداوندش یار و از گزند حوادثش نگاهدار باد.

بالجمله بحدیث خود باز شویم كه الحدیث ذوشجون گاهی سخن بسخن پیوندد و حكایت بدیگر حكایت نسبت یابد و الكلام یجر الكلام را مصداق آید و در این موقع اشارت به این مختصر با مناسبت بود چه سخن از امراء و دارایان ممالك و فرماندهان و طوایف جلیل الشأن قدیم ایران در میان بود و سلسله حضرت معظم نیز در شمار اولین طبقات این مردم بزرگ هستند.

در آن هنگام كه فتحعلی شاه قاجار مرحوم میرزا رضی تبریزی را بتحریر تاریخ مشخص فرمود عبدالرزاق بیك دنبلی را نیز در انجام این امر با او شریك



[ صفحه 325]



نمود و آن كتاب مشتمل بر وقایع دوازده ساله آن پادشاه والاجاه و موسوم بزینت التواریخ و هم در تاریخ دولت قاجار مسطور است كه محمود خان دنبلی متخلص بخاور رحمه الله تعالی امیری نجیب و ادیبی اریب و پسرزاده شهباز خان دنبلی بیگلربیگی خوی و سلماس و مرند بوده و شرح حال آباء و اجداد و اعمام و الانژاد این سلسله علیه در تاریخ دولت مذكور است.

از زمان صفویه تا این زمان حكومت و ایالت خوی و غیره مخصوص این طایفه بوده است و ازین پیش انفصال شهباز خان را از آزادخان افغان و اتصال بمحمد حسن خان قاجار مذكور نمودیم و بهمان علت حكومت تبریز را نیز با او گذاشتند و بعد از قضیه سلطان قاجار محمود خان دنبلی بدست وكیل زند گرفتار و سالها در شیراز بود و در خدمت آقا محمد خان قاجار خلوص نیت می نمود پس از آمدن به طهران بحكومت موروثی خود نایل شد و پس از مدت دو سال استعفا كرده ملازمت حضور خاقان خلد آشیان را اختیار كرده در سلام عام طرف صحبت و مخاطبت بود پس از زمان خاقان در حضرت محمد شاه غازی اعلی الله مقامه بگذرانید و در سال یكهزار و دویست و شصتم هجری در اصفهان رحلت كرد و در اغلب علوم و فنون حظی وافی داشت و اشعارش در تذكره مجمع الفصحاء مسطور است و چندی نایب الحكومه اصفهان بوده.

پس از آنكه در سال مذكور وفات كرد پسر نامورش شهباز خان بجای پدر منصوب و بمنصب قوریساول باشی گری مفتخر بود او نیز دارای اخلاق ستوده و مخائل پسندیده بود و حاجی عبدالرزاق بیك دنبلی خلف الصدق نجفقلی خان دنبلی بیگلربیگی تبریز بعد از پدرش قبول ایالت و حكومت ننمود و بتحریر تاریخ مذكور مأمور شد و در سال یكهزار و دویست و چهل و سوم به زیارت مكه معظمه برفت و باز آمد و پس از چندی رحلت نمود.

بهاءالدین آقای فرزندش در خدمت نایب السلطنه و ولیعهد محمد میرزا تقربی كامل حاصل كرد و عبدالرزاق بیك طبع موزون داشت و تخلص او مفتون بود پدرش نجفقلی خان بیگلربیگی تبریز است دارای فضل و كمال و صاحب تاریخ و تذكره



[ صفحه 326]



است احوالش و اشعارش در مجمع الفصحاء مذكور است.

یكی از صبایای مرحوم شهباز خان دنبلی مرحومه صاحبه سلطان بوده كه او را شهباز خوانند و این زن بزیور هنرها آراسته و بموزونی طبع امتیاز داشته و این رباعی را در مدح مرحوم شاهزاده حسنعلی میرزا پسر خاقان مغفور فتحعلی شاه قاجار طاب ثراه گفته است:



شهزاده حسن دلیر و لشگر شكن است

شهزاده خوبروی شیرین سخن است



در باغ شهنشهی خرامان سروی است

در گلشن خسروی گل یاسمن است



و نیز از صبایای مرحوم شهباز خان كه شرافة الحاجیه اش می خوانند زوجه مرحوم شاهزاده سلطان جلال الدین میرزا پسر خاقان مغفور فتحعلی شاه است و شاهزاده را از وی چند پسر و دختر متولد شد یكی از دخترهای او بایسته خانم طلعة الدوله زوجه مرحوم میرزا نظام الدین خان مهندس الممالك وزیر معارف كاشانی بود و پسرها و دخترها از وی بزاد، از جمله پسرهایش امیر مظفرالدین خان است كه بمصاهرت بنده درآمده اند و شكوه الدوله صبیه این بنده را بزوجیت خود درآورده اند و پسر ارشد ایشان آقای امیر جلال الدین خان مهندس الممالك ثانی و بمصاهرت خالوی خود شاهزاده عزیزالله میرزا ظفرالسلطنه از اعاظم شاهزادگان ایران و پسر مرحوم جلال الدین میرزا و مادر این شاهزاده نیز از بطن شرافة الحاجیه مذكوره متولد شده اند.

پسر دیگر مرحوم آقا میرزا نظام الدین مهندس الممالك پسر آقای امیر جلال الدین خان ذكاء الدوله رئیس مفتشین وزارت معارف و چندی است بسمت وزارت مختاری بفرنگ رفته اند و زوجه ایشان منور الدوله صبیه آقای مشكوة السلطنة رشتی و پسر دیگر آن مرحوم آقای امیر سیف الدین خان داماد آقای حاجی مهدی قلی خان مجدالدوله بن مرحوم عیس خان اعتماد الدوله است و این آقایان نیز دارای اولاد متعدد محترم هستند.

صبیه دیگر مرحوم شاهزاده جلال الدین میرزا شرافة الدولة زوجه مرحوم میرزا محمد علی خان مصدق الدوله برادر مرحوم مهندس الممالك و شهباز پسر مصدق



[ صفحه 327]



الدوله كه بعد از پدر به همان لقب ملقب شد در صفحات خراسان مقتول گردید و جوان و اندك روزگار بود و شرافة الحاجیه زوجه مرحوم شاهزاده جلال الدین میرزا بعد از وفات شاهزاده زوجه مرحوم میرزا زین العابدین خان شریف الدوله برادر مرحوم مهندس الممالك وزیر معارف شد [2] .

بالجمله از اولاد مرحوم شهباز خان دنبلی قوریساول باشی و آن دودمان در این زمان بوده و هستند مثل سلیمان خان و علی اكبر خان و محمد علیخان و عباسقلی خان دنبلی و اسدالله خان نایب آجودان باشی و مهدی آقای نایب آجودان باشی كه بجای پدر در ایشیك آقاسی بودند و بعضی نیز هنوز در همان اداره ها داخل هستند و مرحوم مهدی قلی خان دنبلی و پسرش خان بابا خان تا چند سال قبل زنده بودند و با اغلب ایشان مراودت و معاشرت داشتم.

و از این جمله جناب ناصر السلطان و خاندان ایشان هستند كه دودمانی عظیم و در تبریز جای دارند جناب ناصر السلطان بمصاهرت شاهنشاه مرحوم مظفرالدین شاه قاجار اعلی الله مقامه مفتخر و هم اكنون در دارالخلافه تهران مسكن و محتد و دارای اولاد امجاد نجیب الطرفین محمود الحسبین هستند از اعیان امراء و اركان شرفاء و سابقا بمنصب صندوق داری و حكومت بعض ایلات و سوارها اشتغال داشتند اكنون در كمال احترام و احتشام از مشاغل دیوانی كناری دارند، غالب اوقات از شرف صحبت و ادراك خدمت ایشان بهره ور و مستفیض هستم مردی محترم و هنرمند و نیك خوی و محتشم و موروثا در آذربایجان بیگلربیگی گری و حكومت داشته اند و برادر معظم ایشان جناب حاجی نظام الدوله از امرای آذربایجان و بیگ زادگان آن دیار است گاهی بدار الخلافه آمده منشاء خدمات عمده دولت و ملت شده و می شوند همانا بالمناسبة رشته این كلام مطول شد و چون شامل احوال امرای



[ صفحه 328]



بزرگ و هنرمندان والا نسب و فرمانفرمایان جلیل النسب طایفه دنبلی است معذور خواهند داشت.


[1] يعني خليفه ثاني.

[2] در اين قسمت نسخه ي اصل مجدد امير اصلان خان و فرزندان او را مرقوم داشته و بعدا درهامش آن نوشته شده «اين اسامي سابقا نوشته شده و در اينجا نوشته شده و در اينجا تكرار شده است» چون يادداشتهاي گذشته در ص 322 مفصل تر بود، اين قسمت مكرر در چاپ حذف شد.